هین رها کن عشقهای صورتی
هین رها کن عشقهای صورتی ! عشق برصورت نه بر روی سطی
آنچه معشوق است صورت نیست آن ! خواه عشق این جهان خواه آن جهان
آنچه بر صورت تو عاشق گشته ای ! چون برون شد جان چرایش هشته ای
صورتش برجاست این سیری زچیست ! عاشقا واجو که معشوق تو کیست
پرتو خورشید بر دیوار تافت ! تابش عاریتی دیوار یافت
بر کلوخی دل چه بندی ای سلیم ! وا طلب عشقی که پاید او مقیم
"مولانا"
0 ستاره توسط 0 نفر
دیدگاه خود را بگذارید